کاش می شد سر زمین عشق را
در میان گامها تقسیم کرد
کاش می شد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تقسیم کرد
کاش می شد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش می شد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش می شد با نسیم شامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ کرد...
برچسب : کاش می شد , نویسنده : امید asheghanehaa بازدید : 543 تاريخ : شنبه 11 آذر 1391 ساعت: 23:55
عاشقانه ها...
برچسب : روز های سرد عمرم , نویسنده : امید asheghanehaa بازدید : 636 تاريخ : شنبه 11 آذر 1391 ساعت: 23:47
باز هم ترانه های ناتمام سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم چه می کند این پاییز با دلم! عجب حال و هوای عاشقانه ایست این روزهای خنک پاییزی نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد هر چند صبح تنهایی ست و آفتاب کوچک ظهرهایش با تمام نبودنت دلتنگی غروب غمناکش و سکوت دلگیر شب هایی که: جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند و این پاییز چه می کند با دل من! یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام! اما به ندیدن تو...
برچسب : پاییز"باز هم پاییز"شروع پاییزی"دلنوشته های پاییزی"پاییزی, نویسنده : امید asheghanehaa بازدید : 516 تاريخ : شنبه 11 آذر 1391 ساعت: 23:44
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری...
برچسب : تنهایی"تنهایی من , نویسنده : امید asheghanehaa بازدید : 584 تاريخ : شنبه 11 آذر 1391 ساعت: 23:31
چه عاشقانه است این روزهای ابری
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی
چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا
چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم
عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم
عاشقانه سرودن را دوست دارم
عاشقانه نوشتن را دوست دارم
عاشقانه اشک ریختن را...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من
عاشقانه می گریم...
عاشقانه می خندم...
عاشقانه می نویسم...
و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...
برچسب : عاشقانه ها , نویسنده : امید asheghanehaa بازدید : 764 تاريخ : شنبه 11 آذر 1391 ساعت: 23:26
قصه ی غم انگیز نه! غصّه ی دلگیریست؛
به خورشید غزل خوان نگاه می کنم و
می خوانم
ناز آفتابگردان را...
نمی پوشانم
دستان سرد تماشا و
با تمام توان دستان گرم نفس ها را می فشارم
می نشینم
به التماس دریای غروبی رنگ و
می بوسم
مروارید طلوعی رنگ را...
می بویم
باغچه ی نمناک و
در آغوش می گیرم
غنچه گل سرخ را...
می بینم
اشک باران را و
قد می کشم زیر سایه برگ نجیب
مرا ببخش
تقصیر من نیست
می خواهم ببینم،
امّا
امان از دست این
دنیای بی ذوق!
برچسب : نویسنده : امید asheghanehaa بازدید : 493 تاريخ : شنبه 11 آذر 1391 ساعت: 23:23